غرق کردن. در آب فروبردن. تغریق. اغراق. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن ذیل اغراق) : بر آن بادپایان با آفرین به آب اندرون غرقه کردند زین. فردوسی. ، فروبردن در آب و خفه کردن: قوم فرعون همه را در تک دریا راند آنگهی غرقه کندشان و نگون گرداند. منوچهری. وز خلق چون تو غرقه بسی کرده ست این بحر بیکرانه و بی معبر. ناصرخسرو. از بحر غرقه کردن و سوز مخالفت با هم موافقند به طبع آب و نار تیغ. مسعودسعد
غرق کردن. در آب فروبردن. تغریق. اغراق. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن ذیل اغراق) : بر آن بادپایان با آفرین به آب اندرون غرقه کردند زین. فردوسی. ، فروبردن در آب و خفه کردن: قوم فرعون همه را در تک دریا راند آنگهی غرقه کندشان و نگون گرداند. منوچهری. وز خلق چون تو غرقه بسی کرده ست این بحر بیکرانه و بی معبر. ناصرخسرو. از بحر غرقه کردن و سوز مخالفت با هم موافقند به طبع آب و نار تیغ. مسعودسعد
فریفتن. گول زدن. مغرور کردن. غره ساختن. رجوع به غره شود: نگویند زینگونه مردان مرد همانا جوانی ترا غره کرد. فردوسی. چون شوی غره بدینش چو همی بینی که همی غره کند گنبد دوارش. ناصرخسرو. نگر کتان نکند غره عهد و پیمانش که او وفا نکند هیچ عهد و پیمان را. ناصرخسرو. غره نکند هر که بدیده ست سپاهش این عالم از آن پس به فراخی مکانیش. ناصرخسرو. هرکه را غره کرد دولت تیز عذر آن دولتش هلاک رساند. خاقانی
فریفتن. گول زدن. مغرور کردن. غره ساختن. رجوع به غره شود: نگویند زینگونه مردان مرد همانا جوانی ترا غره کرد. فردوسی. چون شوی غره بدینش چو همی بینی که همی غره کند گنبد دوارش. ناصرخسرو. نگر کتان نکند غره عهد و پیمانش که او وفا نکند هیچ عهد و پیمان را. ناصرخسرو. غره نکند هر که بدیده ست سپاهش این عالم از آن پس به فراخی مکانیش. ناصرخسرو. هرکه را غره کرد دولت تیز عذر آن دولتش هلاک رساند. خاقانی
دریدن. پاره کردن: چو نقل کرد روانش مسافر ملکوت برای عزّش بر عرش خرقه کرد وطا. خاقانی. در مشرق آفتاب چنان جامه خرقه کرد کآواز خرق جامه بمغرب شنیده اند. خاقانی. گفت پس از چار مه که چادر من باد خرقه کند بهر عرس جای جمال است. خاقانی
دریدن. پاره کردن: چو نقل کرد روانش مسافر ملکوت برای عزّش بر عرش خرقه کرد وطا. خاقانی. در مشرق آفتاب چنان جامه خرقه کرد کآواز خرق جامه بمغرب شنیده اند. خاقانی. گفت پس از چار مه که چادر من باد خرقه کند بهر عرس جای جمال است. خاقانی